کد مطلب:129811 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

دفن امام و دیگر شهیدان
طبری نقل می كند كه امام حسین (ع) و دیگر شهدا یك روز پس از شهادت، یعنی در روز یازدهم دفن شدند، و اهل غاضریه از بنی اسد اقدام به دفنشان كردند. او به نقل از ابومخنف می نویسد: «اهل غاضریه یك روز پس از كشته شدن حسین و یارانش، آنان را دفن كردند.» [1] .

بلاذری نیز بر همین باور است. آنجا كه گوید: اهل غاضریه از بنی اسد، پیكر حسین (ع) و یارانش - رحمهم الله - را یك روز پس از كشته شدن دفن كردند. [2] .


مسعودی نیز بر همین باور است ولی می نویسد: اهل غاضریه - قومی از بنی غاضر از بنی اسد - یك روز پس از قتل حسین و یارانش آنان را دفن كردند. [3] .

اما خوارزمی می نویسد: عمر سعد آن روز و فردایش را اقامت كرد. پس كشتگانش را جمع كرد، بر آنها نماز خواند و دفنشان كرد و حسین و اهل بیت و یارانش را رها كرد! چون به كوفه رفتند و آنها را به همان حال رها كردند، اهل غاضریه از بنی اسد آمدند و یاران حسین را كفن كردند، بر آنان نماز خواندند و دفنشان نمودند. [4] .

این قول همه ی مورخان اهل سنت است... شاید منبع نخست آنان همان منبع طبری یعنی ابومحنف باشد.

سرشناس ترین مورخان شیعه نیز با آنان در این زمینه موافقند. شیخ مفید گوید: «چون عمر سعد حركت كرد، گروهی از بنی اسد ساكن غاضریه به سوی حسین و یارانش رحمة الله علیهم - آمدند و بر آنها نماز خواندند. سپس حسین (ع) را در جای كنونی قبرش دفن كردند. فرزندش علی اصغر [5] را در محل پایش به خاك سپردند و برای شهیدان اهل بیت و یارانش كه در پیرامونش به خاك افتاده بودند در پایین پای آن حضرت گوری كندند و همه را با هم دفن كردند. عباس بن علی را در محلی كه كشته شد، در راه غاضریه، جایی كه هم اینك قبر اوست،دفن كردند. [6] .

سید بن طاووس نیز بر همین باور است، آنجا كه گوید: چون عمر سعد ملعون از سرزمین كربلا بیرون رفت، گروهی از بنی اسد آمدند و بر آن پیكرهای پاك و خون آلود نماز گزاردند و آنان را در جای كنونی به خاك سپردند. [7] .


ابن شهرآشوب نیز از جمله ی اینان است، آنجا كه می گوید: پیكرهایشان را یك روز پس از كشته شدن، اهل غاضریه از بنی اسد به خاك سپردند. آنان برای بیشترشان قبر آماده یافتند و پرندگانی سفید می دیدند! [8] .

از همه ی این روایات چنین استفاده می شود كه دفن امام حسین (ع) و كسانی كه در ركاب ایشان كشته شدند، در همان روزی كه عمر سعد از كربلا رفت، یعنی روز یازدهم، انجام شد. هنگام این كار عصر بود، چرا كه ابن سعد پس از زوال ظهر حركت كرد.

ولی آیا این نظر به ویژه در آنچه به بنی اسد مربوط می شوند و اینكه آنان اهل غاضریه بودند و كار كفن و نماز امام (ع) [9] و اصحابش را به عهده گرفتند، پذیرفتنی است؟

روش دفن امام (ع) و اهل بیت آن حضرت و یارانی كه در ركاب وی شهید شدند، به آن گونه كه از چگونگی پراكندگی قبورشان می دانیم - و همه بر آن اتفاق نظر دارند - برای بنی اسد ساكن غاضریه امكان پذیر نبود. زیرا اینان اهل روستاهایی بودند كه در میدان نبرد شركت نداشتند و نمی توانستند بدون راهنمایی كسی كه از همه ی آن شهیدان و پیكر و لباسشان شناخت كامل داشته باشد، آنان را شناسایی و دفن كنند، به ویژه آن كه سرهای شهیدان را بریده بودند و پیكرها سر نداشتند. بنابراین اگر راهنمایی آگاه وجود نمی داشت، تشخیص شهیدان از یكدیگر امكان پذیر نبود، و بدون وجود چنان شخصی، دفن، كوركورانه و بدون شناخت انجام می شد و این تقسیم كنونی میان آن قبرها صورت نمی پذیرفت.


و نیز با توجه به این باور كه كار دفن امام را جز امامی مانند خودش بر عهده نمی گیرد، [10] راهنمایی كه با بنی اسد اهل غاضریه شركت داشته، ناگزیر باید امام سجاد (ع) بوده باشد. حضور ایشان نیز باید معجزه آمیز و بیرون از اسباب عادی بوده باشد؛ زیرا كه ایشان در آن هنگام در بند اسارت دشمنان به سر می برد.

این مطلب به وسیله روایتی كه از امام رضا (ع) نقل شد، نیز تأیید می شود. راوی گوید: من نزد امام رضا (ع) بودم كه علی بن ابی حمزه، ابن سراج و ابن مكاری بر وی وارد شدند. علی پس ازگفت و گوی با حضرت درباره ی امامتشان گفت: از پدران شما برای ما روایت كرده اند كه كار امام را جز امامی مانند خودش برعهده نمی گیرد.

امام رضا (ع) فرمود: بگو ببینم حسین بن علی امام بود یا غیر امام؟

گفت: امام بود.

فرمود: چه كسی عهده دار كارش بود؟

گفت: علی بن الحسین (ع).

فرمود: علی بن الحسین كجا بود؟

گفت: در كوفه در زندان عبیدالله بن زیاد.

امام فرمود: چگونه در حالی كه زندانی بود عهده دار كار پدرش گردید؟

گفت: دور از چشم آنان رفت و پدرش را كفن و دفن كرد و بازگشت.

امام (ع) فرمود: آن كسی كه به علی بن الحسین (ع) امكان داد به كربلا برود و كار پدرش را بر عهده بگیرد، به صاحب این امر نیز امكان می دهد كه به بغداد برود و كار پدرش را عهده دار گردد. [11] .

از این فراز روایت فوق كه می گوید: «در كوفه به دست عبیدالله بن زیاد زندانی بود و دور از چشم مردم رفت و پدرش را كفن و دفن كرد و بازگشت». چنین استفاده می شود كه


امام سجاد (ع) از زندان كوفه - به وسیله ی معجزه - برای دفن پدرش به كربلا آمد؛ و این آمدن ایشان بدون اطلاع از زندانبانان بود.

در این صورت آمدن امام (ع) به كربلا به طور معجزه آمیز به یقین در روز یازدهم نبوده است. زیرا ایشان در روز دوازدهم به زندان رفت؛ چرا كه عمر سعد، چنان كه پیش از این گفتیم، در روز دوازدهم همراه اسیران و لشكریانش وارد كوفه شد.

می دانیم كه باقیمانده ی اهل بیت (ع) همه روز دوازدهم را در حضور مردم و نیز در حضور ابن زیاد و گفت و گوی با او سپری كردند، بنابراین روشن است كه عبیدالله در اواخر روز دوازدهم آنان را به زندان افكند، سپس آنان را فراخواند و باز به زندان بازگرداند.

بنابراین زندان آنها از شب سیزدهم آغاز شد و تا روزی كه ابن زیاد آنان را نزد یزید فرستاد در آنجا باقی ماندند.

از این رو - با توجه به آنچه در روایت آمده مبنی بر اینكه امام (ع) دور از چشم مأموران برای دفن پدرش به كربلا رفت. چنین نتیجه می گیریم كه ایشان زمانی از زندان بیرون رفت كه ابن زیاد از تحقیق درباره ی آنها فراغت یافته بود و دیگر آنها را به حضور نمی طلبید. یعنی امام سجاد (ع) هنگامی برای دفن پدرش از زندان بیرون رفت كه مطمئن بود كسی به دنبال او نخواهد آمد.

بنابراین - طبق این تحلیل، امام (ع) با معجزه در شب یا روز سیزدهم به كربلا رفت و در كوتاه ترین زمان ممكن اقدام به دفن شهیدان كرد.

اما از ظاهر برخی روایتها چنین برمی آید كه عملیات دفن پیكرهای مقدس در روز سیزدهم محرم صورت پذیرفت نه در شب آن. صاحب اسرار الشهاده می نویسد: «یكی از تیره های بنی اسد در كنار نهر علقمه سكونت داشتند. زنان این قبیله به میدان نبرد رفتند و چشمشان به پیكرهای خاندان رسول و جگر گوشه های زهرای بتول و فرزندان امیرمؤمنان، قهرمان قهرمانان افتاد. پیكرهای مطهر در آن صحرا و بیابان افتاده بود و خون به گونه ای از رگهایشان جاری بود كه گویی در همین ساعت به شهادت رسیده بودند. زنان از مشاهده ی آن صحنه به شگفت آمدند و با شتاب به قبیله بازگشتند و آنچه را كه دیده بودند برای شوهرانشان بازگو كردند و سپس گفتند: در برابر رسول خدا (ص)، امیرمؤمنان (ع) و


فاطمه ی زهرا (س)، به خاطر یاری نكردن فرزندشان چه بهانه ای دارید؟ شما در ركابش شمشیر و نیزه ای نزدید و تیری پرتاب نكردید!

گفتند: ما از بنی امیه می ترسیم!

آنان خوار و ذلیل شدند و پشیمانی هم دیگر به حالشان سودی نداشت. زنان پیرامون مردان به حركت درآمدند و گفتند: اگر یاری فرزندان پیامبر از دست شما رفت، و جان فداكردن در راه صاحبان خصلتهای علوی نصیب شما نگشت، اینك برخیزید و نزد پیكرهای پاكشان بروید و آنها را به خاك بسپارید. ابن سعد ملعون جنازه های سپاهیان خودش را به خاك سپرده است شما نیز بروید و پیكرهای خاندان رسول (ص) را به خاك بسپارید و این لكه ی ننگ را از دامانتان پاك كنید. اگر اعراب از شما بپرسند، در حالی كه فرزند پیامبر (ص) در نزدیكی شما فرود آمده بود، چرا یاری اش نكردید، چه پاسخی دارید؟ پس برخیزید مقداری از این آلودگی را از خود پاك كنید! گفتند: چنین می كنیم.

آنگاه به معركه رفتند و نخستین همتشان این بود كه ابتدا پیكر حسین (ع) و سپس دیگران را دفن كنند. آنان به پیكرهای افتاده در میدان نگاه كردند ولی پیكر امام (ع) را نشناختند. چرا كه سر نداشتند و آفتاب تغییرشان داده بود. در همین حال سواری به آنان نزدیك شد و چون به آنها رسید گفت: چه می كنید؟

گفتند: آمده ایم تا پیكر حسین (ع) و فرزندان و یارانش را به خاك بسپاریم. اما پیكر آن حضرت را نمی شناسیم!

چون این را شنید به آه و ناله افتاد و فریاد زد: وا أبتاه، وا اباعبدالله! ای كاش بودی و می دیدی كه اسیر و خوار گشته ام!

آنگاه گفت: من شما را راهنمایی می كنم. سپس از اسب فرود آمد و در میان كشتگان قدم می زد كه ناگهان چشم او به پیكر حسین (ع) افتاد و آن را در آغوش كشید. حضرت گریه می كرد و می گفت: پدر جانم، قتل تو چشم شماتت كنندگان را روشن كرد! پدر جان با قتل تو بنی امیه شادمان شدند! پدر جان! پس از تو اندوه ما طولانی شد! پدر جان، پس از تو گرفتاری ما بسیار گشت!


گوید: سپس نزدیك پیكر آن حضرت رفت و اندكی خاك را كنار زد و قبری حفر شده و لحدی آماده آشكار شد. پس پیكر شریف را پایین گذاشت و آن را در مرقد شریف كنونی به خاك سپرد.

گوید: سپس امام (ع) یكایك افراد را معرفی كرد، و مردان بنی اسد آنان را دفن می كردند. چون از این كار فراغت یافت بر سر پیكر عباس بن امیرالمؤمنین (ع) رفت. روی جنازه خم شد و ناله می زد و می گفت: عموجانم، ای كاش حال حرم و دختران را می دیدی كه فریاد واعطشا و واغربتا، سر می دهند!

آنگاه فرمود تا لحدی حفر كردند و او را به خاك سپردند. پس از آن به سراغ پیكرهای پاك اصحاب رفت و گودالی كند و همه را یكجا دفن كرد، مگر حبیب بن مظاهر كه عموزاده هایش این كار را نپذیرفتند و حضرت او را جدای از شهیدان دفن فرمود.

چون مردان بنی اسد از كار دفن شهیدان فراغت یافتند، به آنان فرمود: بیایید تا جنازه ی حر ریاحی را به خاك بسپاریم.

گوید: حضرت به راه افتاد و آنان از پشت سر رفتند تا كنار حر رسیدند. حضرت فرمود: تو كسی هستی كه خداوند توبه ات را پذیرفت و به سبب جانفشانی در حضور فرزند رسول خدا (ص) بر سعادت تو افزود.

گوید: مردان بنی اسد قصد بردن او نزد دیگر شهیدان را داشتند كه حضرت فرمود: نه، او را در محل خودش دفن كنید.

گوید: چون از دفن او فراغت یافتند، آن سوار بر اسبش نشست. بنی اسد دامن او را گرفتند و گفتند: به حق آنكه با دست خویش او را به خاك سپردی، تو كیستی؟ فرمود: من حجت خدا بر شما هستم. من علی بن الحسین (ع) هستم. آمدم تا پیكر پدرم و همراهان او یعنی برادران و عموزادگانم و یاران او را كه در ركابش شهید شدند به خاك بسپارم و اینك به زندان ابن زیاد باز می گردم. اما شما، خوش به حالتان، اگر به خاطر ما بر شما ستم كردند، بی تابی مكنید!

سپس با آنها خداحافظی كرد و از نزدشان بازگشت و مردان بنی اسد با زنانشان به قبیله بازگشتند.» [12] .


مرحوم مقرم گوید: «در روز سیزدهم محرم امام زین العابدین برای خاك سپاری پدر شهیدش رفت، چرا كه عهده دار كار هر امامی تنها امام پس از او می شود. [13] ... هنگامی كه امام سجاد (ع) به كربلا رفت دید كه بنی اسد بر سر كشتگان جمع شده و نمی دانند چه كنند و امكان شناسایی آنها را ندارند... پس هدف آمدن خود را گفت: كه آمده تا آن پیكرهای پاك را به خاك بسپارد. نام شهیدان را برایشان گفت و هاشمیان اصحاب را به آنها معرفی كرد... سپس امام زین العابدین سوی پیكر پدر رفت و آن را در آغوش كشید با صدای بلند گریست و به محل قبر آمد. پس اندكی از خاك را كنار زد، پس قبری كنده شده و ضریحی آماده پیدا شد. حضرت دستانش را زیر پشت پدر باز كرد و گفت: بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله، صدق الله و رسوله، ما شاء الله، لا حول و لا قوة الا بالله العظیم.

حضرت خود به تنهایی پدر را درون قبر نهاد و فرمود: با من كسانی هستند كه كمك می كنند. پس از آنكه پدر را در قبر نهاد، صورت به گلوی مباركش نهاد و گفت: خوشا به حال زمینی كه پیكر پاكت در آن جای گرفت. جهان پس از تو تاریك و آخرت به نور تو


روشن است. پدر جان شبها خواب نداریم و اندوهمان بی پایان است، تا آنكه خداوند خاندانت را نیز در سرایی كه تو در آن مقیم هستی جای دهد. ای فرزند رسول خدا (ص) سلام ما و درود و بركات خداوند بر شما باد.

آنگاه بر روی قبر این جمله را نوشت: هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الذی قتلوه عطشانا غریبا.

سپس نزد عمویش عباس (ع) رفت و او را به آن حالتی دید كه فرشتگان آسمان را به وحشت افكند و حوریان بهشتی بر او گریستند؛ و خود را روی او افكند و گلوی مباركش را می بوسید و می فرمود: ای ماه بنی هاشم: پس از تو خاك بر سر دنیا، سلام من و رحمت و بركات خداوند بر تو باد ای شهید راه خدا.

آنگاه برایش قبری كند و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنی اسد فرمود: كسی با من هست كه كمكم می كند.

آری، امام (ع) با شركت خود در دفن شهیدان به بنی اسد افتخاری بخشید و دو نقطه را تعیین كرد و فرمود تا دو گودال كندند. در گودال اول بنی هاشم و در گودال دوم یاران امام (ع) را به خاك سپرد.

اما حر بن یزید ریاحی را خویشاوندانش به جای قبر كنونی بردند؛ و گویند مادرش كه در صحنه ی نبرد حضور داشت وقتی رفتار لشكر را با اجساد دید، او را به مكان كنونی انتقال داد.

نزدیك ترین شهیدان به حسین (ع) فرزندش اكبر (ع) بود. امام صادق (ع) در این باره به حماد بصری می فرماید: [14] اباعبدالله در سرزمین غربت، غریبانه كشته شد. هركس او را زیارت كند برایش می گرید و هركس او را زیارت نكند، برایش اندوهگین می شود و هركس او را ندیده است برایش آتش می گیرد و هركس به قبر فرزندش در پایین پای او بنگرد بر او رحمت می فرستد. [15] .



[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 335.

[2] انساب الاشراف، ج 3، ص 411.

[3] مروج الذهب، ج 3، ص 72.

[4] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 44.

[5] شيخ مفيد معتقد است كه امام سجاد (ع) علي اكبر است، اما ما ثابت كرده ايم كه علي اكبر آن كسي بود كه در كربلا كشته شد.

[6] الارشاد، ج 2، ص 114.

[7] اللهوف، 125.

[8] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 112.

[9] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 44. روايتهاي تاريخي فراوان ديگري حاكي از آن است كه امام (ع) و يارانش با همان هيئتي كه به شهادت رسيده بودند، بدون غسل و كفن به خاك سپرده شدند. از آن جمله در امالي شيخ طوسي (ص 326، شماره ي 100/35 به نقل از ابراهيم ديزج كه براي نبش قبر حسين (ع) رفت چنين آمده است: «من همراه غلامان خاص خود رفتم. پس از نبش قبر ديدم كه بدن حسين بر حصيري نو نهاده است و از آن بوي مشك به مشام مي رسد. حصير را به همان حال رها كردم در حالي كه بدن حسين (ع) روي آن قرار داشت؛ و فرمان دادم رويش خاك بريزيد و روي آن آب بستم پس از آن خواستم كه آن را با گاو شخم بزنم ولي گاو پا روي قبر نگذاشت و چون به آنجا مي رسيد باز مي گشت. من غلامانم را به خداوند سوگند دادم و از آنان پيمانهاي سخت گرفتم كه اگر كسي چيزي از اين موضوع نقل كند او را خواهم كشت.

[10] براي مثال ر. ك. الكافي، ج 1، ص 385 - 384، باب «امام را جز امامي ديگر غسل نمي دهد»؛ و ر. ك. علل الشرائع، ج 1، ص 184، باب 148، دليل اينكه هنگام وفات فاطمه (س)، علي (ع) او را غسل داد. و ر. ك. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 250 - 245، باب 64، حديث شماره ي يك.

[11] اثبات الوصية، ص 175.

[12] اسرار الشهادة، ص 452.

[13] ر. ك. اثبات الوصيه، مسعودي، ص 173؛ زين العابدين (ع)، مقرم، ص 402؛ چه خوب است كه در اينجا گفتار آقاي مقرم را از ص 319 مقتل ايشان نقل كنيم: احاديث از اين راز سر به مهر پرده برنداشته است. شايد نكته اش در اين است كه پيكر امام معصوم (ع) هنگام پرواز به بارگاه قدس الهي از نشانه هاي چندي برخوردار است: اينكه كسي كه از آن مرتبه برخوردار نيست به آنان نزديك نشود. زيرا آنجا مقام قاب قوسين يا كم تر از آن است. آن مقامي است كه از رسيدن به آن روح الامين باز مي ماند و رسول خدا (ص) به تنهايي به ملكوت الهي بار مي يابد. چنين ادعايي درباره ي ائمه شگفت نيست، زيرا اينان پاره اي از حقيقت محمديه هستند و در همه ي فضايل جز نبوت و شمار زنان با جدشان شريكند - چنانكه در كتاب المحتضر حسن بن سليمان حلي، ص 22، چاپ نجف نيز آمده است - انديشه هاي بشر توان پي بردن به اين رازها را ندارد و صرف اينكه ما از درك آن ناتوانيم تا مادامي كه به حد محال بودن نرسد، نمي توانيم آنها را منكر شويم. در اخبار درست آمده است كه امامان حالاتي دارند كه ديگران در آنها شريك نيستند مانند زنده كردن مردگان با پيكرهاي اصلي شان، ديدن يكديگر، بالا رفتن پيكرهايشان به آسمان و اينكه سلام زائران خويش را مي شنوند. ر. ك. المقالات، مفيد، ص 84؛ منهج الرشاد، كاشف الغطاء، ص 51؛ مرآة العقول، ج 1، ص 372 و دار السلام، نوري، ج 1، ص 289.

[14] ر. ك. كامل الزيارات، ص 325.

[15] مقتل الحسين، مقرم، ص 321 - 319.